کنایه از محو و ناپدیدی اثر و نشان غلط کردن و این در محل فریب بوده و با لفظ زدن و کردن مستعمل (است) . (آنندراج) : درکعبه و در دیر بجستیم و ندیدیم از پی غلط خود ز که پرسیم سراغی ؟ حیاتی گیلانی. رجوع به پی غلط افشردن و پی غلط راندن و پی غلط زدن و پی غلط کردن شود
کنایه از محو و ناپدیدی اثر و نشان غلط کردن و این در محل فریب بوده و با لفظ زدن و کردن مستعمل (است) . (آنندراج) : درکعبه و در دیر بجستیم و ندیدیم از پی غلط خود ز که پرسیم سراغی ؟ حیاتی گیلانی. رجوع به پی غلط افشردن و پی غلط راندن و پی غلط زدن و پی غلط کردن شود
مرکّب از: بی + قبا، لخت. بی جامه: چون بی بقاست این سفری خانه اندرو باکی مدار هیچ گرت پشت بی قباست. ناصرخسرو. رجوع به قبا شود، بی منصبی، بی خدمتی. (ناظم الاطباء)، و رجوع به کار شود، تنبلی و بیعاری. کار نکردن. مهملی. بطالت. بطاله. تعطل. تعطیل. عطاله. عطالت. عطلت. عطله. (یادداشت بخط مؤلف) : و از فرزندان او یکی نومال نام داشت و به سهولت و بی کاری میل داشت. (قصص الانبیاء ص 30)، روز بی کاری و شب آسانی کی رسی در سریر ساسانی. سنائی. کار خاقانی بسازی زین قدر کار او را نام بی کاری نهی. خاقانی. بکار اندر آی این چه پژمردگیست که پایان بی کاری افسردگیست. نظامی. گر تو بنشینی به بی کاری مدام کارت ای غافل کجا زیبا شود. عطار. بی کاری و توکل دور است از مروت بر دوش خلق مفکن زنهار بار خود را. صائب. - امثال: بیگاری به که بی کاری. - بی کاری کردن، بی کار گشتن و بدون شغل بسر بردن. از کار کردن تن باززدن: منشین بی کار از آنکه بیگاری به زانکه کنی بخیره بی کاری. ناصرخسرو. ، فراغت. (یادداشت بخط مؤلف) : ساعت بی کاری. روز بی کاری
مُرَکَّب اَز: بی + قبا، لخت. بی جامه: چون بی بقاست این سفری خانه اندرو باکی مدار هیچ گرت پشت بی قباست. ناصرخسرو. رجوع به قبا شود، بی منصبی، بی خدمتی. (ناظم الاطباء)، و رجوع به کار شود، تنبلی و بیعاری. کار نکردن. مهملی. بطالت. بطاله. تعطل. تعطیل. عطاله. عطالت. عطلت. عطله. (یادداشت بخط مؤلف) : و از فرزندان او یکی نومال نام داشت و به سهولت و بی کاری میل داشت. (قصص الانبیاء ص 30)، روز بی کاری و شب آسانی کی رسی در سریر ساسانی. سنائی. کار خاقانی بسازی زین قدر کار او را نام بی کاری نهی. خاقانی. بکار اندر آی این چه پژمردگیست که پایان بی کاری افسردگیست. نظامی. گر تو بنشینی به بی کاری مدام کارت ای غافل کجا زیبا شود. عطار. بی کاری و توکل دور است از مروت بر دوش خلق مفکن زنهار بار خود را. صائب. - امثال: بیگاری به که بی کاری. - بی کاری کردن، بی کار گشتن و بدون شغل بسر بردن. از کار کردن تن باززدن: منشین بی کار از آنکه بیگاری به زانکه کنی بخیره بی کاری. ناصرخسرو. ، فراغت. (یادداشت بخط مؤلف) : ساعت بی کاری. روز بی کاری
حی هلاً. حی ّ هل . حی ّ هل . تحریض و استعجال است، یعنی بشتابید و بشتاب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، حی هلا بفلان، لازم گیر او را. (منتهی الارب). و بخوان او را. (اقرب الموارد). (حی، اقبال کن + و هل، شتاب کن). (اقرب الموارد)
حی هلاً. حَی َّ هَل َ. حَی َّ هَل ْ. تحریض و استعجال است، یعنی بشتابید و بشتاب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، حی هلا بفلان، لازم گیر او را. (منتهی الارب). و بخوان او را. (اقرب الموارد). (حی، اقبال کن + و هل، شتاب کن). (اقرب الموارد)
دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. واقع در 27/5هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 44هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. کوهستانی، معتدل، مالاریائی. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات و نخود و بزرک. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. واقع در 27/5هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 44هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. کوهستانی، معتدل، مالاریائی. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات و نخود و بزرک. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
ده کوچکی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار، واقع در 5 هزارگزی جنوب قصر قند و 1 هزارگزی خاور راه مالرو قصر قند به چاه بهار، دارای 25 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار، واقع در 5 هزارگزی جنوب قصر قند و 1 هزارگزی خاور راه مالرو قصر قند به چاه بهار، دارای 25 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی از دهستان بلدۀ کجور بخش مرکزی شهرستان نوشهر. کوهستانی، سردسیر، دارای 160 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه محلی، محصول آنجا غلات و ارزن. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان بلدۀ کجور بخش مرکزی شهرستان نوشهر. کوهستانی، سردسیر، دارای 160 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه محلی، محصول آنجا غلات و ارزن. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
پی تی، یونانیان کاهنۀ آپولو را در دلفی پی تیا می خواندند، کاهنۀ مزبور نخست از دوشیزگان انتخاب میشد ولی چندی بعد او را از میان زنان پنجاه ساله برگزیدند، پی تیا را مخصوصاً از میان زنان فقیر و بی اطلاع و گم نام دلفی انتخاب می کردند و همیشه عقیدۀ خدایان در باب هرامری بواسطۀ او استفسار میشد بدین طریق که پی تیا نزدیک گودالی که از آن دود کندر و عطریات متصاعد بود میایستاد و برگ غار در دهان میجوید، سپس در وی اضطراب و هیجانی که به گمان یونانیان ناشی از توجه خدایان بود پدید می آمد و کلماتی ادا میکرد که کهنه ثبت میکردند و آن کلمات را از جانب خدایان پنداشته کار می بستند، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دکولانژ صص 467 - 468)
پی تی، یونانیان کاهنۀ آپولو را در دلفی پی تیا می خواندند، کاهنۀ مزبور نخست از دوشیزگان انتخاب میشد ولی چندی بعد او را از میان زنان پنجاه ساله برگزیدند، پی تیا را مخصوصاً از میان زنان فقیر و بی اطلاع و گم نام دلفی انتخاب می کردند و همیشه عقیدۀ خدایان در باب هرامری بواسطۀ او استفسار میشد بدین طریق که پی تیا نزدیک گودالی که از آن دود کندر و عطریات متصاعد بود میایستاد و برگ غار در دهان میجوید، سپس در وی اضطراب و هیجانی که به گمان یونانیان ناشی از توجه خدایان بود پدید می آمد و کلماتی ادا میکرد که کهنه ثبت میکردند و آن کلمات را از جانب خدایان پنداشته کار می بستند، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دکولانژ صص 467 - 468)
پی چو فریب از میان بردن جای پا: پی چو فریبی برای فریب دادن پی جویان پی کور ناپدیدی اثر پا محو رد پای برای فریفتن پی جویان: در کعبه و در دیر بجستیم و ندیدیم از پی غلط خود ز که پرسیم سراغی ک (حیاتی گیلانی)
پی چو فریب از میان بردن جای پا: پی چو فریبی برای فریب دادن پی جویان پی کور ناپدیدی اثر پا محو رد پای برای فریفتن پی جویان: در کعبه و در دیر بجستیم و ندیدیم از پی غلط خود ز که پرسیم سراغی ک (حیاتی گیلانی)